مـــــــــــــــــــکتب خـــــــــــــــــــــــــونه

این مکتب خونه با همه ی مکتب خونه های دنیا فرق داره ! می پرسی چرا ؟ بیا تو خودت می فهمی ...

مـــــــــــــــــــکتب خـــــــــــــــــــــــــونه

این مکتب خونه با همه ی مکتب خونه های دنیا فرق داره ! می پرسی چرا ؟ بیا تو خودت می فهمی ...

چند قانون آداب معاشرت

رعایت برخی آداب پسندیده به شما کمک خواهد کرد تا شأن و منزلت اجتماعی تان ارتقا یابد. در این متن نـکاتـی ذکر شده که می تواند در این امر به شما کمک کند.

ادامه مطلب ...

تست روانشناسی (جالبه حتما بخونید)

پرسش های زیر را بخوانید و موقعیت های داده شده را در ذهن خود به تصویر بکشید و اولین تصویری را که به ذهنتان می آید،یادداشت کنید.سعی کنید سوال ها را بیش از حد، بررسی نکنید.این آزمون، نوعی آزمون روانشناسی است، و پاسخ های داده شده به پرسش ها، مستقیما با ارزشها و ایده هایی که شما در زندگی شخصی دارید، مرتبط هستند.قلم وکاغذ بردارید و جوابها را یادداشت کنید

ادامه مطلب ...

بر مدرسه ی عشق یکی در می زد

بر مدرسه ی عشق یکی در می زد

ازهجر رخت به سینه و سر می زد

" تنها " بد و مستانه به در می کوبید

درسینه ی او عشق تو پرپر می زد 

**************************

منم تنها ترین تنهای دنیا

تویی زیبا ترین زیبا دنیا منم مثل امید یک قناری

قراری بر دل هر بیقراری منم یلدای بی پایان عشق

تو بودی مرهم زخم شقایق تویی ساکت تر ازپژواک شبنم

به روی برگ گلها خواب نم نم منم ان لهجه لبریز از درد

نگاه تو نبوده هرگزم سرد تویی لا لایی خواب خوش اواز

نگا هم را ببین در شوق پرواز منم ان دختر لبریز از مهر

که جادوی نگاهت کرده اش سحر نگاهت را پرستم ای نگارم

فدای تار مویت هر چه دارم.

نسیم نوازش

خدایا نسیم نوازش کجاست ... کویرم ، سرآغاز بارش کجاست بیا تا به لبخند عادت کنیم ... به این راز پیوند عادت کنیم بیا ساده مثل چکاوک شویم ... بیا باز گردیم و کودک شویم


به تو عادت دارم مثل پروانه به آتش مثل عابد به عبادت و تو هر لحظه که از من دوری من به ویرانگری فاصله می اندیشم . در کتاب احساس واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است تو توانایی آنرا داری که به این فاصله پایان بخشی

آرزو ...

از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد،
خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
خدا گفت: نه!
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه.
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.
و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم

فردا ...

فردا

شاید روزمیلاد شقایق باشد

روز لبخند پرستو

ورویش سبزه در نفس پاک نسیم

روز مهربانی" ایمان " شوق

نور شب تاب به

آشیانه جغد

روز شیرینی تکبیره الاحرام دو نرگس

روز رقص جیرجیرکها در خواب درخت (برکه )

وتکاپوی مورچگان

روز شیهه چکاوکها

وصدای اعتراض عنکبوت از رهائی شب پره

شاید فردا

اینچنین باشد

بی گمان

فردا

روز خوبی خواهد بود

نه ؟

برگرفته از کتاب پشت پرچین افق به قلم کامران زراسوند