![عکس تصویر تصاویر پیچک ، بهاربیست Www.Bahar-20.com](http://black12.persiangig.com/110.jpg)
کسی چه می داند
شاید ، این قدر
همدیگر
را دوست نمی داشــــــــــــــــــــــتیم
اگر از دور به تماشای روح
هم نمی نشستیم
کسی چه می داند
اگر آسمان ما را جدا نمی کرد
شاید
این قدر
به هم نزدیک نبودیم!
من همان بارانی ترین عابر کوچه
باغ نگاه توام که هر شب مرا به صبح لبخندت میرساندی
من همان بارانی
ترین شاعر آیه های مهربان چشم تــــــوام ،
که صبح مرا تا معراج رنگین
کمان شــــاپرک ها می بردی .
من همان تا همیشه قصیده گوی ترانه های
رنگین توام که ،
دفترم از بوی تو لبریز عطر اقاقیا بود و تو همان آخرین
تکیه گاه الامم .
همان تنها پناه آخرینم و همان زیبا ترین اتفاق شاعرانه
قلبــــــــــــــــــم .
روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو:
من
خوب می شناختمش ، نامت چو آوازی همیشه بر لب او بود . حــــــــــتی زمان
مرگ آن
لحظه های پر ز درد و غم و غروب آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن
رویت نشسته بود .
روزی اگر سراغ من آمد به او بـــــــگو
شب در میان
تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید تابــــــــــــــناک
هر
لحظه در برابر آیینه ی زمان آن پسر سکوت ؛ در انتظار دیدن رویت نشسته بود .
روزی
اگر سراغ من آمد به او بــگو :
جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد .
آغوشت
اندک جایی است برای زیستن و اندک جایی برای مردن ،
توفان در رقص عظیم
تو به شکوهمندی نی لبـکی می نوازند
پیشانیت آینه است تابناک و بلند ،
ستارگان
و ماه در آن می نگرند تا به زیبایی خویش دست یابند
من تا در آیینه
پدیدار آیی عمری دراز در آن نگریســــــــته ام ،
من برکه ها و دریاها
را گریســته ام
حضورت بهشتی است که گریز از جهنم را را توجیه می کند،
دریایی که مرا در خود غرق می کند ،
تا از همه گناهان و دروغ شسته شوم
در
جلسه امتحان عشق
من مانده ام و یک برگه سفید
و یک بغل تنهایی
ودلتنگی
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود!
در این سکوت بغض
آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!
وبرگه سفید
عاشقانه
قطره را به آغوش می کشد
عشق تو نوشتنی نیست...
در برگه ام کنار آن
قطره
یک قلب کوچک میکشم!
وقت تمام شد
برگه ها بالا!!!
تو
ماه را
بیشتر از همه دوست داشتی
و حالا ماه هر شب تو را به یاد من
می آورد
می خواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از
پنجره پاک نمی شود...
امروز از گنجشک ها شنیدم که روزهای شادی
نزدیک است ،
بوی مهربانی می آید و فاصله ها از بین میرود
امروز حصار
های جدایی همه شکسته اند
و چشمه ها پر آبند
و عشق در همین نزدیکی
ها پرسه می زند
هر صبح با صدای تو بیدار می شوم در قلب من همیشه می
آید صدای تو...
هر چه نگاه عاطفه و اشک است با قطره های ساکت باران
فدای تو
ای کاش می دانستی چقدر سخت است ، چقدر دشوار است ،
هر
شب بی آنکه تو در کنارم باشی با یادت بنشینم و
تو را زمزمه کنم و برایت
بنویسم . . .
چقدر دوستت داشتم ، یک نفر از من پرسید چرا نگاه هایت
آنقدر غمگین است ؟!
چرا لبخندهایت آنقدر بی رنگ است ؟
اما افسوس ...
هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره .
آری با تو هستم
... با تویی که از کنارم گذشتی ...
و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم
هایت همیشه بارانی است !!!
قلبم رو شکستی ولی من بیشتر از قبل دوست
دارم!
میدونی چرا ؟
چون حالا هر تکه ای از قلبم . . .
تو را
جداگانه دوست دارد.
خیلی سخته که ببینی یه آهو اسیر پنجه های یه شیر
شده
ولی تلخ تر از اون اینه که ببینی یه شیر اسیر چشمهای یه آهو شده !
سخت
ترین دیدار ، دیدار اونی که به جای همه عشقی که بهش دادی یه قلب زخمی برات
یادگار بذاره و تو
نگاش کنی و بازمثل روز اول دلت بلرزه و حس کنی هنوزم
دوستش داری.
بخوای همه تنهایی رو که به امید دوبارش تحمل کردی تو گوشش
فریاد کنی اما حتی نتونی ، به چشماش
نگاه کنی که بفهمه با همه بدیهاش
هنوزم باهمه قلبت دوستش داری.
اما ببینی چشماش داد میزنه که دلش مال یکی
دیگس .
خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه
خیلی
سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی
خیلی سخته که سالگرد
آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری
خیلی سخته که روز تولدت،همه
بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای
خیلی سخته که
غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره
خیلی سخته که همه
چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه :دیگه نمی خوامت
باید
فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود!
آرام تلقین می
کنم حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... تا بعد ، بهتر می شود ...
فکری
برای این دلِ آرام غمگین می کنم ، من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین !
خود
را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم ، کم کم ز یادم می روی این روزگار و
رسم اوست !
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم .
اگر
شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقانه سکوت شب را ویران می کردم